ترجمه آهنگ اوفلیا از nebulae come sweet
Nymphs
Were plucking
The pearls with thin porcelain fingers
پریها داشتن با انگشتای چینی ظریفشون مرواریدها رو میچیدن
(آهنگ به اسم اوفلیاست. اوفلیا توی نمایشنامه هملت یک شخصیت بود که هملت دوستش داشت اما بنظر میاد بخاطر خشمش از ازدواج پدر و مادرش، ترس برش میداره و عشق اوفلیا رو رد میکنه و حتی پدر اوفلیا رو هم جلوتر میکشه. بعد از اون اوفلیا دیوونه میشه و جسدش یه روز توی آب رودخونه پیدا میشه که خیلیا معتقدن خودکشی کرده. توی نمایشنامه، شکسپیر به اوفلیا لقب نیمف یا پری رو میده. نیمفها مثل خدایای یونانی جاودان نیستن و قدرت خاصی ندارن اما خب عمرشون طولانی بوده و زیبایی زیادی داشتن و از همین طریق انسانها رو فریب میدادن.
بنظر میاد خواننده بخاطر زیبایی اوفلیا (خصوصا چون دستاشو به ظروف چینی ظریف تشبیه کرده) و هم اینکه مثل یه الهه طبیعت یا نیمف جسد و روحش توی رودخونه مستقر شده چنین اسمی بهش داده و من حس میکنم "مرواریدا" همون قطرات اشکه. داره میگه پریها اشکاشو پاک میکنن. ولی جمع بستنش [پریها، انگشتاشون و...] بنظرم بخاطر اینه که اوفلیا رو نمادی از عاشق طردشده یا زیبایی میبینه و درواقع منظور همه افرادی هستن که مثل اوفلیان.)
When the time
Drowned in the delicacy
Of their sweetest play
وقتی زمان، غرق در ظرافت شیرینترین نمایششون شد
(منظور از "نمایش" هم اشاره به خود نمایشنامه شکسپیر میتونه باشه و هم اغواگری اوفلیا بهعنوان یه پری و البته روح. خصوصا که جلوتر رقصش رو توصیف میکنه)
And having followed the idyllic motions
Floundering in the paradoxical combination
Of changing shapes and instable visions
و با دنبال کردن حرکات دلپذیری که توی ترکیب متناقضِ دید متزلزل و اندام دگرگونش، دست و پا میزد،
(چون کل آهنگ خیلی نمادین و ادبیه منم مجبور شدم ادبی و بادقت ترجمش کنم متاسفانه. این قسمت به تیکه بعد مرتبطه اما اینجا درواقع داره رقص اوفلیا رو از دید زمان توصیف میکنه. انگار میگه زمان وقتی رقص روح اوفلیا رو دید تصمیم گرفت تنهاش بزاره؛ شاید چون بنظرش حالش خوبه. کلا خیلی آهنگ نمادین و رمانتیکی هست.
"دید متزلزل" احتمالا دید تار اوفلیا بخاطر اشکهاشه و "اندام دگرگونش" اشاره به پیچ و تاب بدنش حین رقص و البته دگرگونی جسدش بعد از مرگش هست. داره میگه ترکیب رقص روح گریان اوفلیا سر جسد مردهاش تصویر متناقضی ساخته)
It left the frail figure
Dancing a tragic waltz
In a heavy breathing
Of a sobbing stream
اون پیکر شکننده رو که توی رودی از اشک، غمگینانه والس میرقصید با هق هق تنها گذاشت
(میگه زمان اوفلیا رو توی اون رودخونه رها کرد و تنها گذاشت؛ درواقع یعنی فراموش شده. اوفلیا هم اینکه توی نمایشنامه بعد از مراسم ختمش دیگه اسمی ازش برده نمیشه و هم از نظر نمادین میشه گفت عاشقای داغدار نه تنها توسط معشوقشون، که توسط همه آدما فراموش میشن. البته میتونه منظورش از تنها گذاشتنش صرفا غرق شدن اوفلیا توی رودخونه و مرگش باشه. اینکه بگه زمان داره تنهاش میزاره یه جورایی فانی بودنش رو بیشتر میکنه.
شکننده و ظریف بودنش اشاره به زیبایی و جوونیش داره. رقصش هم همونطور که قبلتر گفتم بنظرم منظورش رقص روحش بعد از مرگ و حس آزادیش باشه)