ترجمه آهنگ control از هالزی
[Verse 1]
They send me away to find them a fortune
A chest filled with diamonds and gold
اونا منو میفرستن تا براشون ثروت پیدا کنم
سینهای پر از الماس و طلا
(الماس بیشتر سمبل شهرت و ثروته اما طلا میتونه معنی قلب پاک هم داشته باشه. هالزی داره راجب جنگ و جدال با افکاری که در اثر اختلال دوقطبیش توی سرش میگذره حرف میزنه. افکار شیطانی و نیمه تاریکش بهش میگن بره دنبال ثروت و شهرت. اما این تیکه یه معنی دیگه هم داره. میدونیم که قلبی از جنس طلا داشتن به معنی مهربون و پاک بودن هست. نیمه دیگه وجود هالزی بهش میگه دنبال این چیزا نباشه. هالزی با انتخاب چنین واژهای خواسته جدال توی ذهنش رو بهمون نشون بده.
اینجا به یه تیکه از آهنگ gasoline هم اشاره شده. ترجمشو گذاشتم میتونین پیدا کنین بخونین)
The house was awake, with shadows and monsters
The hallways, they echoed and groaned
خونه با سایهها و هیولاهاش بیدار بود
راهروها، اونا زوزه میکشیدن و صداشون منعکس میشد
(یکی از نشونههای اختلال دوقطبی شببیداری و گاها بدبینی و پارانویا هست که باعث میشن فکر و خیال زیاد کنیم.
اینجا خونه درواقع هالزیه که بیداره و نمیتونه بخوابه و سرش پر از افکار منفیه. راهروها ممکنه گلوی هالزی باشه که از درد آه میکشه)
I sat alone, in bed till the morning
I'm crying, "They're coming for me"
And I tried to hold these secrets inside me
My mind's like a deadly disease
من تنها توی تختم تا صبح نشستم
با گریه میگم: دارن میان سراغم
و سعی کردم این رازها رو درون خودم مخفی کنم
ذهن من مثل یه بیماری کشندهست
(ذهنش پر از افکار عجیب و غریب و منفیه و ممکنه به بقیه هم صدمه بزنه واسه همینم بهش میگه "بیماری کشنده". اونقدر این افکار روش تاثیر میزارن که مثل کسی که تعقیبش میکنن ازشون میترسه. هالزی بخاطر اینکه ممکنه بقیه قضاوتش کنن و کلا بخاطر تصوری که مردم از افراد دارای اختلالات روانی توی ذهنشون دارن، سعی کرده اونو از بقیه پنهان کنه که خب بیشتر باعث ناراحتی و تنهاییش شده. هالزی فقط ۱۶ سالش بود وقتی این اختلال رو براش تشخیص دادن)
[Pre-Chorus]
I'm bigger than my body
I'm colder than this home
I'm meaner than my demons
I'm bigger than these bones
من از جسمم بزرگترم
من از این خونه سردترم
من از شیاطین درونم بدجنسترم
من از این استخوونا بزرگترم
(هالزی اینجا از موضع قدرت وارد میشه و میگه شخصیتش تحت کنترل اختلالش نیست؛ اگه افکار و احساسات منفی که در اثر این اختلال در اون ایجاد میشه بزرگ، بدجنس و سرد باشن اون میتونه بدجنستر و سردتر هم باشه پس اینجا کنترل دست اونه. هالزی نمیخواد تسلیم اختلالش بشه یا با اون تعریف شه. از طرفی یکی دیگه از نشونههای دوقطبی بودن زوال شخصیت و خودبزرگپنداریه که این تیکه اینو هم نشون میده. [توی زوال شخصیت فرد حس میکنه از بدنش بیرون اومده یا دنیا مثل یه فیلمه و اونم داره تماشاش میکنه، حس میکنه از بدنش جداست].
بااینکه هالزی تسلیم نمیشه و میگه توی این جدال اون برندهست و نه اختلالش اما توی کورس آهنگ میبینیم کنترل دوباره توی دستای اختلالشه و هالزی درمانده شده و باخته)
[Chorus]
And all the kids cried out, "Please stop, you're scaring me"
I can't help this awful energy
همه بچهها با گریه گفتن: خواهش میکنم بس کن، داری ما رو میترسونی
این انرژی وحشتناک دست خودم نیست
(با رفتاراش و کارایی که میکنه بقیه رو میترسونه و اذیت میکنه. "بچهها" میتونه اطرافیان و حتی خودش باشه اما رفتاراش دست خودش نیست و از درماندگی تنها کاری که میتونه بعد اون اتفاق بکنه رو انجام میده: ابراز پشیمونی)
God damn right, you should be scared of me
Who is in control?
درسته، تو باید از من بترسی
کی در کنترله؟
(این تغییر رویه ناگهانی [ابراز پشیمونی از کار بد و بعد دوباره بدجنس شدن و بعد درماندگی] یکی از نشونههای این اختلاله. هالزی اول ناراحت میشه، بعد بدجنس و بعدم بخاطر فهمیدن اینکه همیشه کنترل کاراش دست خودش نیست حالا از حرفی که زده مطمئن نیست و نمیدونه اختیار دست کیه: خودش یا اختلالش.)
[Verse 2]
I paced around for hours on empty
I jumped at the slightest of sounds
And I couldn't stand the person inside me
I turned all the mirrors around
من ساعتها روی پوچی قدم زدم
من با کوچکترین صدایی از ترس پریدم
و من نمیتونستم شخصی رو که در وجودم بود تحمل کنم
(واسه همین) همه آینهها رو برگردوندم
(اینجوری خودشو نمیبینه تا عذاب بکشه. چون میدونه که مسبب این حالاتش از خودش و وجود خودشه. اینجا آگاهی بیش از حد هالزی از محیط و خودش رو میبینیم. توی مصاحبهای هالزی گفته اختلالش باعث شده اون بشخصه حس همدلیش خیلی زیاد باشه و هرچی که اطرافش اتفاق میوفته رو حس کنه؛ مثلا وقتی دوستش با یکی بهم میزنه، پدر و مادرش با هم دعوا میگیرن یا از یه بیخانمان عبور میکنه حس میکنه و درد میکشه. گفته همیشه به مادرش میگفته که از این اوضاع متنفره و کاش میتونست سادهلوح و بیتجربه باشه.
بعلاوه اشاره به حس بیخوابی و اضطراب توی افراد دوقطبی هم داره)
[Pre-Chorus]
I'm bigger than my body
I'm colder than this home
I'm meaner than my demons
I'm bigger than these bones
من از جسمم بزرگترم
من از این خونه سردترم
من از شیاطین درونم، بدجنسترم
من از این استخوونا بزرگترم
[Chorus]
And all the kids cried out, "Please stop, you're scaring me"
I can't help this awful energy
همه بچهها با گریه گفتن: خواهش میکنم بس کن، داری ما رو میترسونی
این انرژی وحشتناک دست خودم نیست
God damn right, you should be scared of me
Who is in control?
درسته، تو باید از من بترسی
کی در کنترله؟
[Bridge]
I'm well acquainted with villains that live in my bed
They beg me to write them so they'll never die when I'm dead
And I've grown familiar with villains that live in my head
They beg me to write them so I'll never die when I'm dead
من خوب به نیروهای شروری که توی تختم زندگی میکنن، آگاهم
اونا بهم التماس میکنن تا ازشون بنویسم اینجوری وقتی من مُردم اونا هیچوقت نمیمیرن
و من با نیروهای شروری که توی سرم زندگی میکنن، آشنا ام
اونا بهم التماس میکنن تا ازشون بنویسم اینجوری وقتی من مُردم هیچوقت نمیمیرم
(باز هم اینجا میبینیم که نیمه تاریک هالزی اونو ترغیب میکنه تا دنبال شهرت بره اما اینجا میبینیم که این حس بخاطر پول نیست بلکه یه جور خودخواهی برای جاودانه بودنشونه. اما جلوتر هالزی بهمون نشون میده که اون افکار در واقع بخشی از خودش هستن. پس با نوشتن راجب اونا در واقع خودشو زنده نگه میداره. هالزی غیرمستقیم اعتراف میکنه که اختلالش و خودش یکی هستن و با هم تعریف میشن و از طرفی هم این حس خودخواهی و جاودانگی از خودشم نشات میگیره و خواهانش هست.
اصطلاح grow familiar یعنی آشنا شدن و درک کردن چیزی و توانایی حل کردنش)
[Pre-Chorus]
I'm bigger than my body
I'm colder than this home
I'm meaner than my demons
I'm bigger than these bones
من از جسمم بزرگترم
من از این خونه سردترم
من از شیاطین درونم، بدجنسترم
من از این استخوونا بزرگترم
[Chorus]
And all the kids cried out, "Please stop, you're scaring me"
I can't help this awful energy
همه بچهها با گریه گفتن: خواهش میکنم بس کن، داری ما رو میترسونی
این انرژی وحشتناک دست خودم نیست
God damn right, you should be scared of me
Who is in control?
درسته، تو باید از من بترسی
کی در کنترله؟
ادامه مطلب...
